در فضای بیکران هستی ، از میان میلیونها کهکشان و ستاره و سیاره ، «زمین» ذره ای ناچیز بود
که انسان بر روی آن آرام گرفت .
«زمین» سکونتگاهی وسیع ، پاک ، غنی و پر از رمز و راز شد تا جولانگاهی شود برای اجسام و ارواح انسانها ،
تا هریک به فراخور ظرفیت جسمانی و روحانی خود ،
باری از آن بربندد ... بگذارد ... و بگذرد.
هزاران سال گذشته است ؛
انسانها همچنان می آیند ؛ جولانی می دهند ، بده و بستانی می کنند ؛ و می روند .
و زمین ، دیگر زمین هزاران سال پیش نیست .
زمین بکر دیروز ، آلوده و دستخوش هزاران سال تمدن دست ساز ،
و تاختگاه عقلانیت افسارگسیخته ی بشری گشته است ؛
و حقایق و ذخایر آن به یغما رفته و تباه گشته ؛
« ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس»(1)
انسان ، بهشت گمشده ی خویش را بر روی زمین جست و
برای وصل به آن از هیچ طرح و نقشه ای فروگذار نبود ؛
خدای آسمانی و الهی به کناری نهاده شد و بازار خدایان زمینی داغ شد ؛
خدایان از پی هم آمدند و رفتند؛ تمدنها بر خرابه های تمدنهای منسوخ گذشته بنا نهاده شدند
تا به امروز که ؛
خدای بشر ، علم ابزاری و دانش تجربی است ؛
و علم بشر ، پایه و اساسش ، محوریت انسان در هستی است ؛
اقتصادش ، بر اساس استثمار ، و سیاستش بر پایه ی نیرنگ و استکبار است؛
اخلاق ، ریشه در سودجویی و منفعت طلبی ؛
و فرهنگ ، بر پایه ی مصرف بی چون و چراست ؛
اما ،
دیری نخواهد پایید که پایه های این تمدن هم بعنوان آخرین تمدن بشری فرو خواهد ریخت
و مانند هزاران راز دیگر در دل زمین مدفون خواهد شد
تا زمان موعود فرا رسد ؛
روزی که سینه ی زمین از ننگ و تباهی بشر به تنگ آید ؛
و بلرزد برخود ؛ به سختترین شکل ؛
و داستان هزاران سال دست اندازی و زیاده خواهی و طغیان را بیرون ریزد و ... اخرجت الارض اثقالها(2)
و در مقابل چشمان مبهوت انسان ، هر آنچه در دل پنهان داشته همه را یکجا برون ریزد ...
و القت ما فیها و تخلت(3)
دور نخواهد بود ؛
آن روز .
1. روم /41 : فساد و پریشانی به کرده ی خود مردم در همه خشکیها و دریاها پدید آمد .
2. زلزال/2: و بارهای سنگین اسرار درون خویش همه را از دل خاک بیرون افکند.
3. انشقاق/4: و هرچه در درون دل پنهان داشته همه را بکلی بیرون افکند .