کاروان بشریت راهی پرپیچ و خم را در طول تاریخ پیموده است .
زمانهای متمادی را پشت سر نهاده ؛ دیده و شنیده ؛ تجربه و تفکر نموده ؛ آزمون و خطا کرده ؛
فرضیه ها را به نظریه ، و نظریات را جامه ی قانون پوشانده و با آنها روزگار گذرانده ؛
و با هر بن بستی ، فرضیه ای نو ، نظریه ای جدید و قانونی شسته رفته تر را پیش پای خود نهاده ؛
و این داستان هزاران سال زندگی بشر بر روی کره ی خاکی بوده است .
و امروز ، بشر مدعیست بر فراز قله های رشد و علم و عقل ایستاده و دیگر راهی برای رفتن نمانده
و پایان تاریخ سر رسیده است .
غافل از آنکه این راه ، چیزی جز پیمودن یک « چرخه » نبود و تاریخ ، چیزی جز تکرار وقایع .
مکان همان مکان است ؛ تنها زمان گذشته ؛
بشر امروز ، سیر مکانی نداشته و در همان نقطه ی بشر دیروز ایستاده ؛
تاریخ بشر چیزی نیست جز سیر زمانی ، و حوادث و وقایع و تکامل و تغیر در بستر زمان ؛
انسان اولیه ، آزاد و رها از هر قید و بند ، وحشی و مقهور طبیعت ، با گذر از پله های زمان خود را مبدل نموده
به انسانی مدرن ، گرفتار در هزاران بند و ماده و قانون ، مسلط بر طبیعت ، اما اسیر در قفسی آهنین
که میله های آن چیزی نیست جز تمدن و توسعه و تکنولوژی ؛
پیمانه ی زمان در حال پر شدن است و « عصر » به پایان خود نزدیک می شود ؛
و انسان امروز ...؛
و انسان دیروز ...؛
در دوسوی محور زمان ؛
و راهی طی شده ؛
و حقی فراموش شده ؛
و تکلیفی بر دوش ؛
و «انتظاری» سبز ؛
و « ظهوری » سرخ ؛
تا میله های قفس آهنین را در هم شکند
و کاروان بشر را با آزادی و عدالت و عقلانیت اصیل به سرمنزل نهایی رساند.
به امید ظهور