هوالجبار
دور نیست آن زمان که انسان ، طلبکارانه حق اراده و اختیار بر سرنوشت و دنیایش را
از خدا ، دین و الهیات طلب می کرد
و مجدانه می کوشید خود را از حیطه ی جبر "GOD"ش بیرون کشد ؛
خدا و الهیات را به صندوقچه ی اندرونیها بسپارد ؛
و آزاد و مختار در دنیای بی خدایی و بی دینی نفسی تازه کند!
...
انسان آزادشد!
آزادانه اندیشید!
سرکشانه تصمیم گرفت!
دلخواهانه قانون وضع کرد !
شب و روز تحقیق و کنکاش نمود!
اندیشه ها را به میدان تجربه کشاند
و تجربیات را لباس اندیشه پوشاند !
و محصول این تلاش مختارانه چیزی نبود جز« ساینس » یا همان دانش ابزاری!
( که با اغماض همان علمش می گوییم. هرچند ساحت علم حقیقی مقدس تر و والاتر از اینهاست)
و این علم نیز چیزی نبود جز ابزاری برای تحقق هواها و هوسهای انسانی،
و قدرت و مدیریت هرچه بیشتر او بر جهان !
در کمتر از چند قرن ، علم با سرعت شگفت انگیزی تولید شد ،
رشد کرد ، و شاخ و برگ آن بر تمام ابعاد زندگی انسان سایه افکند!
از اقتصاد و سیاست ، تا هنر و اخلاق ؛
و از بهداشت و تغذیه ، تا آموزش و تربیت ؛
و از محیط طبیعی تا مقوله های انسانی ؛
همه چیز علمی شد!
امروز انسان در سایه علم دست سازش زندگی می کند!
علم ابزاری به او می گوید چه بخورد ، چه بپوشد ، چگونه بخوابد!
چگونه بیندیشد ، چگونه بسازد ، بر چه مبنایی تصمیم بگیرد!
تکلیف آموزش و پرورش و تربیت انسان (از قبل از تولد تا...) را علم مشخص کرده !
تولید ، تجارت و صنعت بدون علم راه بجایی نمی برد!
خلاصه حرف اول و آخر را علم می زند ( و نه انسان مختار!)
و انسان طالب اراده و اختیار دیروز ، به موجود حقیر و ضعیف امروز مبدل شده
که خود را در جبر قوانین بی چون و چرای علم گرفتار می بیند
و سرپیچی از آنها عاقبتی ندارد جز عقب ماندگی و طرد و انزوا !
و شگفت آنکه در اوج بلاهت و سفاهت ، همچنان خود را مختار و آزاد می داند !